جدول جو
جدول جو

معنی هزینه داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

هزینه داشتن
لها تكلفةٌ
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
هزینه داشتن
Cost
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هزینه داشتن
coûter
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هزینه داشتن
стоить
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به روسی
هزینه داشتن
花费
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به چینی
هزینه داشتن
costar
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هزینه داشتن
kosztować
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
هزینه داشتن
لاگت ہونا
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به اردو
هزینه داشتن
มีราคา
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
هزینه داشتن
memakan biaya
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
هزینه داشتن
לעלות
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به عبری
هزینه داشتن
費用がかかる
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هزینه داشتن
kugharimu
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
هزینه داشتن
коштувати
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هزینه داشتن
비용이 들다
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به کره ای
هزینه داشتن
custar
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هزینه داشتن
খরচ পড়া
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
هزینه داشتن
खर्च होना
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به هندی
هزینه داشتن
costare
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
هزینه داشتن
kosten
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
هزینه داشتن
kosten
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
هزینه داشتن
maliyet olmak
تصویری از هزینه داشتن
تصویر هزینه داشتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کینه داشتن
تصویر کینه داشتن
دشمنی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(وِ شُ دَ)
دشمنی داشتن. عداوت داشتن:
همانا که کاوس بد کرده بود
جهان آفرین را بیازرده بود
که دیوی چنین بر سیاوش گماشت
ندانم چه زآن بی گنه کینه داشت.
فردوسی.
چو خواهد ز دشمن کسی زینهار
تو زنهارده باش و کینه مدار.
فردوسی.
آب زدند آسیای کام ز کینه
کینه چه دارند کآسیا به کفاف است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا